…و با نگاه خدا زندگی کن و هو زن
و با فراست دل بوسه بر فراسو زن
منم تجلّی عشق و جلال لمیزلی
به جلوهخانهی هستی دم از تلألؤ زن
در آن دقیقه که از ما و من رهید دلت
سبو گذار و سخن با تبسم او زن
و در قلمرو بخشنده با بساط گناه
بدون دلهره مستی نما و اردو زن
بدون دلهره مینا گذار بر لب دل
هزار میکده مستی به یاد مینو زن
کنون که بحر کرم جاری است و جرعهنوا
بنوش و قایق دل را شبانه پارو زن
بگیر مشعل سرشار از تششع عشق
و در سپهر سحر عاشقانه سوسو زن
تو آفتابی و بیتاب باش و نورانی؛
و با تبسم دل بوسه بر فراسو زن
عبدالغفور آرزو
آلمان
۵/ ۷/ ۱۴۰۲ خورشیدی