موسیقی خدا

موسیقی خدا
نشسته بود و کتابش کتیبه‌ی غم بود
و سوگوارترین سوگوار عالم بود
قلم به دیده‌ی او بود سر قلم کردن
و چار فصل خدا یک قلم محرّم بود
و زنگ مدرسه – موسیقی خدا- خاموش
غریو دیو برآشفته چیغ پیهم بود
نوشت بر در و دیوار شهر، آزادی
قسم‌به باور آزادگان، مصمم بود
بسان پتک به دستش کتاب بود و قلم
و ماردوش غضب‌کرده غرق ماتم بود
حماسه‌ساز شود نان و کار و آزادی،
در این گذاره نهان عقل و عشق با هم بود
گذشته در نفس حال می‌زند پرپر
در این وبال غم‌افزا امید مدغم بود
ورق ورق شده تاریخ در نگاهم هان!
و روزگار بهارینه کم‌تر از کم بود
عبور می‌کنم از روزگار تیره و تار !
سرشک چامه‌‌ی من خنده‌ی مسلّم بود
در این فضای پر از شور می‌کنم انشاد:
در آن دقیقه که حوّا نبود آدم بود؛
در آن دقیقه که حوّا نبود آدم گفت:
بدون یار بهشتِ برین جهنم بود
و با فراست زن، زندگی شود زیبا،
زلال زمزمه‌ی عارفانه زمزم بود
کنار پنجره با یاد «لیسه مهری»
نشسته بود و کتابش کتیبه‌ی غم بود
عبدالغفور آرزو
۱۰/ ۱/ ۱۴۰۲خورشیدی
۳۰ مارچ ۲۰۲۳م
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *