بر سرانگشت خرد تا خامه تقریرِ زن است
مستی آیینه از لبخند تصویرِ زن است
آیهی سبزِ تجلّی در بهارستان عشق
جرعهی از جرأتِ مستور تفسیرِ زن است
روزگار آشفته از خطّ غبارِ خیرهخوست
رونقِ آزادگی آوایِ تحریرِ زن است
همت گُردآفرید و حیرتِ سهراب هان
نیزهای از نینوازیهای تدبیرِ زن است
چاه بیژن روشن از گرمای خورشیدآفرین
آری این هنگامه از آهنگ تنویرِ زن است
گر سیاوش بگذرد از خوان آتشناک خشم
آزمونِ بیزمان مدیون تشهیرِ زن است
گوش دل مست شنیدن از ازل گردیده است
هستی داوودی ما از مزامیرِ زن است
گر نهد پا بر فراسوی فراسو آدمی
اینهم از پرتوفشانیهای تأثیرِ زن است
با سرشکِ ناله انشا میکند مستانه دل:
مستی آیینه از لبخند تصویرِ زن است
عبدالغفور آرزو