هر کجا دانه هست دامی هست
ای کبوتر کمی مواظب باش
خوش خیالی نکن نگو صیاد
از ترحم غذا بریزد کاش
دانه خال یار را دیدم
نه گمانم به دام بود اما
رفتم آنجا ولی اسیر شدم
یک اسارت بزرگ و بی همتا
ای کبوتر در این زمانۀ بد
توی هر سفره دام می بینم
از سبویی که رایگان باشد
جرعه زهری به جام می بینم
هر که گوید سلام دقت کن
پشت این واژه یک طمع دارد
دست مردم اگر دقیق شوی
چنگ مانده که لقمه بردارد
پنج انگشت دستشان یعنی
پنج فروند موشک نفرت
چون بیفتد به سفره ای بینی
که از آن مانده لقمه ای حسرت
احمد پروین