تیر افسون

تیر افسون
گلشن اندیشه را با بوی او
رونقی دیگر دهم در کوی او
رهگذار وصل را آبی زنیم
اشک دل مژگان من گیسوی او
تیر افسون می رسد بر دل هنوز
دام عشق است و کمان ابروی او
ای گل ار بازار تو بی رونق است
دست خلقت بین و حسن روی او
عاقل از راه ملامت می رود
تا نیفتد در کمند موی او
درد روز فرقتش دارم عیان
تا نهم سر بر سرَ زانوی او
احمد از لطف سواران نسیم
عالمی مجنون شود در کوی او
احمد پروین
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *