حیرت نامنتها

حیرت نامنتها
هزار دردم و درد آشنا ندارم من
بیا که طاقت بار جفا ندارم من
شهاب گم شده ام من در آسمان وجود
رهی به حیرت نا منتها ندارم من
ز شیشه بودن خود عاقبت چنین دیدم
که پیش سنگ دل دوست جا ندارم من
شنیده ام که دل و دین و عقل می خواهی
دوباره خواسته ای آنچه ندارم من
احمد پروین
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *