هنوز خاطرۀ وصل توست در گوشم
تو را به هر چه پرستی مکن فراموشم
سکوت دلکش من هم ز یاد صحبت تو
چنان خوش است که تا روز مرگ خاموشم
چو شمع در شب رویای خویش می سوزم
چو اشک بر سر سودای خویش می جوشم
اگر چه با تو حرام است شکوه ، می گویم
اگر چه بی تو حرام است باده می نوشم
به غم بگو که ز آغوش من گریز کند
نثار مقدم عشق کسیست آغوشم
احمد پروین