از بهشت دلت اخراج شدم اینجایم
بی گناهم به خدا بیش نکن رسوایم
سیب باغ تو فریبندۀ صد حوا بود
من بیچاره که فرزند همان حوایم
توبه هرگز نکنم باز اگر بر گردم
بکند باز هلوی لب تو اغوایم
باغی از میوه خدا داده چرا من نخورم
کفش حوا همه جا تا به ابد بر پایم
این همه آیه نخوان هیچ من آدم نشوم
دزد بی رحم لب ناز تو بی تقوایم
خانه ام فرش هوس ، سقف دروغین دارد
چار دیوار ترک خورده ای از حاشایم
احمد پروین