فقط سکوت می کنم اگر مرا صدا کنی
مگر دوباره ای صنم ندای احمدا کنی
قیام میکند دلم برای بوسه های تو
اگر ببوسدت شبی ، قیامتی بپا کنی
من آن مریض خسته ام اگر برانیم ز خود
مگر به عطر دامنت دوباره ام دوا کنی
صفای چشم مست تو مرا به سعی می کشد
و مست می شوی اگر که سعی در صفا کنی
دعا کنم اگر شبی مرا بخاطر آوری
به یاد عشق پاک من برای من دعا کنی
اسیر زلف سر کشم مرا مران ز درگهت
چگونه می شود که تو اسیر خود رها کنی
نمی شود که یاد تو جدا شود ز جان من
مگر تن نحیف من ز جان من جدا کنی
تو ای خدای بوسه ها مرا رسالتی بده
بگو که می توانیم اسیر بوسه ها کنی
احمد پروین