فصل سخت

فصل سخت
گفتم به تو انتظار سخت است
دیر آمدن نگار سخت است
خود را به خطر نیازمائید
عاشق نشوید کار سخت است
پاییز اگر چه فصل سختی است
بی غنچه بهار ولی سخت است
بگریخت ز دست من جوانی
من لنگم و او سوار سخت است
می خواستمت ببوسم اما
پنهان بد و آشکار سخت است
درگیر خودم عجب جدالیست
از دست خودم فرار سخت است
از سینه برون جهیده قلبم
قلب این همه بی قرار سخت است
رفتی که دوباره باز گردی
بد عهدی روزگار سخت است
در حجم تن لطیف نازت
قلبی ست که بی شمار سخت است
ای کاش همیشه جام پر بود
پایان شب خمار سخت است
احمد پروین
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *