از خود بدر آمدم نگارم
شاید به شما رسد گذارم
گنجینۀ بی زوال مستی
زیر سر دل نهفته دارم
مدیون عصا نمی شوم من
از معجزه هم گذشته کارم
دریای دلم و قرص ماهت
در جزر و مدم برد قرارم
هر چند تو مهربان و خوبی
کج خلق و بدم و ناقوارم
آخر به چه آرزو بمانم ؟
وقتی نه به دار و نه به بارم
احمد پروین