در حسن ربودی زبتان گوی لطافت
هرکس که سر از دولت عشق تو به پیچد
حقا که نه بیند بجهان روی سعادت
کس را نرسد گوهر معنی به بیان سفت
در حسن بلاغت چو توای کان فصاحت
از عشق بتان گر چه ملامت رسد اما
در عشق تو دیدیم همه امن و سلامت
ره رو که بعمری نظری روی ترا دید
زان نور و صفا یافت بحق راه هدایت
دانی که که دارد بجهان دیده حق بین
صاحب نظری کو بیقین دید لقایت
سودای دو گیسوی تو ای جان اسیری
شیدائی ما راکند هر لحظه زیادت
اسیری لاهیجی