جان شیدایم اسیر حلقه گیسوی تو
در نماز عشق هرجا روی آورند خلق
بود محراب دعا طاق خم ابروی تو
جمله جانها معطر گردد و مشکین نفس
چون برافشاند صبا زلفین عنبر بوی تو
پرده از رخ برفکن بنما بعالم آن جمال
حیف باشد بررخت چتر سیاه موی تو
مست جام عشق را با حج و کعبه کار نیست
پیش عاشق حج و عمره هست طوف کوی تو
نرگس مستت کند قصد مسلمانان مدام
داد و فریاد از جفای چشم کافر خوی تو
چون که خورشید جمال عالم افروزت بتافت
شد اسیری محو مطلق در جمال روی تو
اسیری لاهیجی