با دوست بودهایم به انواع حالها
سرخوش ز جام وصل و در آغوش یار خود
بودیم بیجفای رقیب و ملالها
معشوق را به ما نظری عاشقانه هست
ورنه چرا کند همه غنج و دلالها
در هر لباس روی نماید به دلبری
گر شرح عشوههاش بگویم فیالها
هردم رخش به نقش دگر جلوه میکند
بیرون ز حصر حسن تو دارد مثالها
در تاب حسن تو دل و جان مست و بیخودست
ناید جمال دوست به شرح و مقالها
هردم ظهور خاص نماید اسیریا
او را به ماست این همه نوعی وصالها
اسیری لاهیجی