تا تابد از رخت به دلم آفتابها
تا حسن جانفروز تو بینند عاشقان
بردار یکدم از رخ خود این نقابها
هرکس که در بهشت وصال تو ره نیافت
دایم کشد به دوزخ فرقت عذابها
دایم به دوست رویبهرو خوش نشستهایم
داریم در میانه سؤال و جوابها
یارست در لباس دو عالم عیان شده
این نقش غیر چیست به رویش قبابها
سر دو کون از دل صافی خود بخوان
جانا چه حاجتست ترا با کتابها
آزادگی مجوی اسیری ز ما که هست
از زلف او به گردن جانم طنابها
اسیری لاهیجی