از شراب عشق تو رفته ز دست
معتکف در کعبه و مسجد بدم
در خراباتم کنون افتاده مست
تا بمعشوقی کنی اظهار ناز
از نیاز عاشقان عالم پرست
جمله عالم غرق بحر وحدتند
از زمین و آسمان بالا و پست
بود عالم جز بهستی تو نیست
دایما از فیض عامت نیست هست
نقش بند ما مثال خویش خواست
صورت آدم کشید و نقش بست
از شراب وصل تو مست مدام
چون اسیری گبر و ترسا بت پرست
اسیری لاهیجی