تا حسن جانفزای تو با تو نمودهایم
همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم
انی اناالله از همه عالم شنودهایم
در گلشن وصال چو شاهان به عیش و ناز
دایم حریف شاهد و پیمانه بودهایم
بگذار ای رقیب مرا با جفای دوست
ما یار خود به جور و وفا آزمودهایم
گفتم که عشق ما به تو هردم فزون چراست
گفتا از آنکه ما به ملاحت فزودهایم
گفتم به دیر و کعبه چرا روی کردهاند
گفتا از آنکه ما همه جا رو نمودهایم
گفتم که پیر میکده این در چه بسته؟
گفتا اسیریا که درآ در گشودهایم
اسیری لاهیجی