من عاشق آن جان و جهانم همه دانند

من عاشق آن جان و جهانم همه دانند
از جان ببریدن نتوانم همه دانند
جان می نتوان برد از آن غمزه و ابرو
من کشته آن تیروکمانم همه دانند
زلف سیه و چشم بلا جوی تو دیدم
آشفته و بیمار از آنم همه دانند
از دولت عشق رخ آن سرو خرامان
سرحلقه رندان جهانم همه دانند
تا گشت اسیری بغم عشق گرفتار
آزاده ازین کون و مکانم همه دانند
اسیری لاهیجی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *