ماییم و پاره جگری گو کباب شو
برخیز اگر هوای صبوحیست ایگلت
حاجت بصبح نیست تو خود آفتاب شو
خود را مده بخواب که دارم حکایتی
بشنو فسانه من و آنگه بخواب شو
یکباره عاشق از در خود همچو سگ مران
گاهی بلطف کوش و گهی بر عتاب شو
یا چشمه حیات بپوش ای خضر ز خلق
یا دستگیر تشنه بیک جرعه آب شو
کشتی باده کشتی نوحست پیش ما
گو سیل غم ببار و جهان گو خراب شو
تا کی عذاب دوزخ هجران کشد کسی
اهلی ببر ز خویش و خلاص از عذاب شو
اهلی شیرازی