منم که جز تو ندارم چومن هزار تراست
مدام خون خورم از حسرت دو نرگس تو
شراب من خورم و چشم پرخمارتر است
تو مست خنده شیرین چو خسرو از بختی
چه غم ز گریه فرهاد بیقرارتر است
اگرچه سوختم از عشق، باد خاکم برد
هنوز بر دل نازک زمن غبارتر است
چو روزگار جفا کیشت ای پسر پرورد
ننالم از تو اگر خوی روزگارتر است
وفا بتان جفا پیشه را نمی زیبد
تو جور کن بمن و باوفا چکارتر است
گرت بمهر خرد ور بجور بفروشد
درین معامله اهلی چه اختیارتر است
اهلی شیرازی