بسوز آتش دل دفع هر گزند توام
غبار دیده بر گرد رهگذارت از آن
گشاده چشم براه سم سمند توام
دل کباب مرا نیست غیر گریه تلخ
ز بسکه سوخته لعل نوشخند توام
شراب تلخ چنانم کجا برد از هوش
که تلخی سخنی از لب چو قند توام
تراست ناز و مرا صد نیاز چون اهلی
تو سرو ناز منی من نیازمند توام
اهلی شیرازی