بلب چندک رسانی جان و دیگر باز گردانی
بخون من چه دشمن را اشارت میکند چشمت
هلاک صد چو من این بس که چشم از ناز گردانی
ز مستی دوست از دشمن نمیدانی از آن با غیر
سخنگویی و روی از عاشق جانباز گردانی
اگر افسانه عشقت بپایان آورم صد ره
چو گویی یکسخن دیگر همان آغاز گردانی
چو بلبل از خزان هجر اهلی بسته لب تا کی
بیا ای گل که تا بازش سخن پرداز گردانی
اهلی شیرازی