که نَبْوَد زَهرهٔ گفتن گر از لب بر زبان دارم
کیم آتش نشاند دیده زان اشکی که میریزم
که آن آتش که جان سوزد درون استخوان دارم
ز شوخی میکنی آزار دلهای حزین و من
به یارب شب از گزندت در امان دارم
مکش بر من کمان کز کوی من بگذر به ناکامی
حذر کن زانکه من هم تیر آهی در کمان دارم
مرا در کنج محنت سر به زانو ماندن ای اهلی
بدان معنی دلیل آمد که جانی سر گران دارم
اهلی شیرازی