کان نمکی هر چه تو داری نمکین است
گر بحر بلا موج زند باک ندارم
بیمی اگرم هست از آن چین جبین است
تا روی زمین زیر کف پای تو به دید
مه با همه قدرش حسد از خاک زمین است
غافل مشو ای یوسف جان کز پس و پیشت
صد گرگ زهر گوشه کناری به کمین است
ابروی تو دل دزدد و محراب مراد است
چشم تو ره دین زند و گوشه نشین است
هرچند دل آویز بود صورت نقاش
پیش تو چه جان دارد اگر صورت چین است
یارب چه سعادت طلب است این دل اهلی
کز محنت تن دور و به وصل تو قرین است
اهلی شیرازی