به دست دل نتوان بیش ازین عنان دادن
سپردهام دل خود را به دست خونخواری
که راضیام ز رهیدن ازو به جان دادن
ز زهر چشم تو مُردم یکی بخند آخر
که زهر نیز به شیرینیات توان دادن
به پایبوس تو در بزم وصل اگر برسم
خوش است بوسه گهی هم بر آستان دادن
نه آنچنان ز تو اهلی شدهست خانه خراب
که از خرابی او میتوان نشان دادن
اهلی شیرازی