ز کرشمه اش که داند که چه در خیال دارد
دل تیره بخت مارا چه سعادتی ازین به
که ز ما برید و اکنون بتو اتصال دارد
مرو ای پری ببستان دل گل بخون مگردان
که بسینه خارخاری گل از آن جمال دارد
غم هجر اگر رساند همه را بحال مردن
تو کجا ز ناز پرسی که کسی چه حال دارد
به کسی نمی نماید خضر آب زندگانی
ز لب تو آب حیوان مگر انفعال دارد
بزمین رقیب ترسم که فرو رود چو قارون
که کمال سر گرانی ز غرور مال دارد
به سگش چگونه اهلی ز کمال خود زند دم
که به نسبت سگ او صفت کمال دارد
اهلی شیرازی