بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است
اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا
ملازم سر کوی تو صبح تا شام است
بیا و جرعه مستان غم به رغبت نوش
که صاف شیشه افلاک درد این جام است
غرور حسن ببین و نیاز عشق که ما
دعای خیر کنیم و جواب دشنام است
ادب ز کف مده از امتحان عشق بترس
که خاصه بهر همین شیوه عاشقی عام است
کسی که طالب گنج وصال شد اهلی
اگر نه در دهن اژدهاست ناکام است
اهلی شیرازی