ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو

ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو
اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو
ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
که سوزم میشود افزون چو می بینم بروی تو
چو تاب صحبتم نبود همان بهتر که بنشینم
بخاک آستان و گوش دل بر های و هوی تو
تو هم یادیکن از اهلی بپرس از حال او باری
که آنبیچاره عمرش صرفشد در گفتگوی تو
اهلی شیرازی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *