من دانم و او محرم این راز کسی نیست
گر بوالهوسان را هوس شربت وصل است
مارا بجز از چاشنی غم هوسی نیست
من بنده آن شوخ که از تندی و تلخی
بر شکرش آلایش چشم مگسی نیست
جور و ستم یار کشم تا نفسی هست
چون طاقت نادیدن یرام نفسی نیست
آن مرغ که از صحبت گلزار خروشد
گو شکر کن آخر که چومن در قفسی نیست
گر پیش و پسی در ره عمرست زمردن
در راه شهیدان وفا پیش و پسی نیست
آنرا که بود عهد و وفا با همه اهلی
جز پیر خرابات درین راه کسی نیست
اهلی شیرازی