جان داده همچو صورت و نظاره میکند
گر من جگر کباب شدم این نه از من است
آن چشم مست بین که جگر پاره میکند
حیران آن لبم که مرا کشت و زنده کرد
کی عشوه چاره من بیچاره میکند
کوی تو جنت است ولی مدعی به مکر
شیطان صفت ز جنتم آواره میکند
آمد زقتل دمبدم آن غنچه لب به تنگ
تمهید قتل خلق بیکباره میکند
اهلی اگر جمال تو را گوید آفتاب
تشبیه آفتاب به سیاره میکند
اهلی شیرازی