قسم به جان تودل از برم بری گردید
مگر به قد تودل داشت الفتی زازل
که همچو قدتوشکلش صنوبری گردید
چه حکمت است که هر کس بدید چشم تورا
ز دردعشق تو بیمار بستری گردید
اگر که زلف تو داود نیست پس از چیست
که شغل اوگه و بیگه زره گری گردید
هزار شکر که ما راستم کشی است شعار
شعار تو به جهان چون ستمگری گردید
تو آن مهی که چوبرداشتی ز چهره نقاب
خجل به پیش رخت مهر خاوری گردید
نه مشتری به رختشد همی بلنداقبال
ستاره روی تورا دید ومشتری گردید
بلند اقبال