همچو چشم آن صنم بی باده مستی می کنم

همچو چشم آن صنم بی باده مستی می کنم
چون دهانش نیستم دعوی هستی می کنم
نیستم آگه که کافر یا مسلمانم ولی
این قدر دانم که من دلبرپرستی می کنم
خواست ترک چشم مست اوبرد دل از کفم
زلفش از من بردوگفتا پیشدستی می کنم
گر شوم ماهی روم درقعر دریاها فرو
گویدم زلفش کجا جستی که شستی می کنم
گر چه از عشق رخش هستم بلند اقبال لیک
در رهش افتاده ام چون خاک پستی می کنم
بلند اقبال
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *