برد یاد او دل غم پیشه را

برد یاد او دل غم پیشه را

جوش می برداشت از جا شیشه را

شمع سان گلهای داغت بر سرم

می دواند تا کف پا ریشه را

چشمش از هر جنبش مژگان شوخ

می زند یکجا به دل صد تیشه را

بیشتر از اقربا بینی شکست

دشمنی چون سنگ نبود شیشه را

تکیه گاه نشتر مژگان او

کرده ام جویا رگ اندیشه را

جویای تبریزی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *