ظاهر از عنوان بود مضمون مکتوب لبت
برگ گل را شور لبخندت گریبان چاک کرد
شد قیامت در چمن بر پا ز آشوب لبت
دل ترا با ماست، سهل است ار ستایی غیر را
نیست چون مرغوب دل گو باش محبوب لبت
گشته تا صاحب نگین، لعل تو، خط و خال و زلف
جا به جا در کشور حسنند منصوب لبت
حسن رنگینت به دل جا کرده جویا را چو روح
می دهد جان در بدنها نکتهٔ خوب لبت
جویای تبریزی