شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود

شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود

یک بغل نور چو فانوس در آغوشم بود

ابر رحمت شد و بارید به دل مایهٔ فیض

گوهر چند که از لعل تو در گوشم بود

آنچه مینای فلک ریخت به پیمانهٔ مهر

بی تکلف نمی از ساغر سر جوشم بود

شکر کز عشق سبکبار تعلق شده ام

آرزو کوه گرانی به سر دوشم بود

چون ز خود در ره بی پا و سری می رفتم

بیشتر نالهٔ نی راه زن هوشم بود

شود در گنبد گردون شب هجران جویا

تا سحرگه زفغان لب خاموشم بود

جویای تبریزی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *