شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست

شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست

پریی مثل تو در نوع بنی آدم نیست

آب و رنگ چمن حسن فزاید زحیا

بر گل رو عرق شرم کم از شبنم نیست

قانعی را که سرش بر خط تسلیم و رضاست

شادیی در دلش از بیش و غمی از کم نیست

در فراق تو مدام آرزوی مرگ کنم

زانکه شق شب هجر تو ازین اسلم نیست

شیخ شهر آنکه به خوبی ملکش می خوانی

حرف من نیز همین است که او آدم نیست

آنکه از دیدن لعل نمکینش جویا

نشد از دست در این دایره جز خاتم نیست

جویای تبریزی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *