کی علاج تب عشق از عرق شرم شود
دین و دل نذر گذارم تو مگر رام شوی
می کشم چله کمان تو مگر نرم شود
گردد از عکس رخش موم صفت آینه آب
هم چو خورشید مه من چو ز می گرم شود
می شود شرم ز بالای خرامت شوخی
شوخی از پهلوی تمکین تو آزرم شود
بید مجنون ز سرافکندگی آید بنظر
از قد و قامت او سرو چو در شرم شود
برد دلش نور نور یقین تافته جویا چون شمع
زآتش عشق کسی را که سرش گرم شود
جویای تبریزی