از کسی هرچه ندیدند، چرا می گویند
آن کسانی که به رسوایی ما طعنه زنند
خبر از عشق ندارند چها می گویند
بس کن از ناله که در قافله ی خاموشان
این چنین طایفه را هرزه درا می گویند
پادشاهان ز کسی باج نگیرند که خلق
هرکه چیزی ز کسی خواست، گدا می گویند
سنگ بر شیشه ی ما چند زنی، عیبی نیست
که بپرسیم که این را چه ادا می گویند؟
عاشقان یک دو قدم رفتن و برگشتن را
در ره کوی تو، خمیازه ی پا می گویند!
بت پرستان ز کمالی که تو داری در حسن
چون ببینند ترا، نام خدا می گویند
می روی مست تغافل ز سر خاک سلیم
خاکساران تو ای دوست، دعا می گویند
سلیم تهرانی