ای نهاده حسن را برطاق از ابروی بلند

ای نهاده حسن را برطاق از ابروی بلند
بسته دست عالمی را با دو گیسوی بلند
جذبه ی کوی خراباتم اگر گشتی رفیق
چون کبوتر می زدم از کعبه یاهوی بلند
گفتگوی زلف او ای دل چو خواهی سر کنی
نام بردن احتیاجی نیست: هندوی بلند!
بی نصیبم کرده همت از مراد روزگار
در کمندم کوتهی آمد ز بازوی بلند
حاصل دنیا به همت درنیامیزد سلیم
می رود آب روان دشوار در جوی بلند
سلیم تهرانی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *