پیش لبت سخن به مسیحا نمیرسد
پای برهنه، گرم سراغم که شعله را
از خار زحمتی به کف پا نمیرسد
دایم شریک عشرت این باغ بودهایم
گلشن کنون به بلبل تنها نمیرسد
ما را ز عیش نیست نصیبی که دست ما
از کوتهی به گردن مینا نمیرسد
خاک ار شویم در ره شوق تو چون سلیم
گردی ز ما به دامن صحرا نمیرسد
سلیم تهرانی