همچو آتش نصیب ما خاشاک
می کنم در غبار خاطر خود
آرزوهای کشته را در خاک
چون خورد نان خلق، دندان را
می کنم چوبکاری از مسواک
چیست دانی جوانی و پیری؟
اول بنگ و آخر تریاک
گر جهان زهر حسرتم بچشد
افکند هفت پوست از افلاک
سایه ی گل سلیم از بلبل
کم مباد از سر تو سایه ی تاک
سلیم تهرانی