خضر دایم در جهان چون زندگانی میکند؟
چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت
چهره را گلگون شراب ارغوانی میکند
میفروش از دست نگذارد نشاط خویش را
چون شراب کهنه پیر است و جوانی میکند
آنکه دارد ذوقی از عیش جهان، همچون غبار
رقص بر صوت درای کاروانی میکند
گل دهان خویش سازد غنچه از شوق صفیر
در گلستانی که بلبل باغبانی میکند
نسبت دشمن مبین با خود، که در کاشانه سیل
گر ز آب چشم خود باشد، زیانی میکند
نیست رسوای جهان کس همچو ما، زاهد سلیم
بادهنوشی میکند، اما نهانی میکند
سلیم تهرانی