در آسیا بنگر خواب ناز گندم را
هزار همچو تو رفتند و آسمان برجاست
بسا سبو که شکسته ست در قدم خم را
سپهر را خطر از رهگذار حادثه نیست
زیان نمی رسد از سنگ، کاسه ی سم را
به دفع چشم بد هر کسی سپندی هست
کسی چه چاره کند چشم زخم انجم را
به جلوه گاه تو ای شاخ گل ز شرم چو کبک
به خویش دزدد طاووس بوستان دم را
کسی که بر حذر است از زبان مار، سلیم
به خود دراز ندیده زبان مردم را
سلیم تهرانی