تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
که هرجا سیل را افتد گذر، هموار میگردد
تنی داری که میمیرد برای جامه، ای زاهد
سری داری که بر گرد سر دستار میگردد
سلیم از گریهٔ من آنچنان گل شد سر کویش
که تا پیدا کند خاکی سرم بسیار میگردد
سلیم تهرانی