چو نقطه از دهن تنگ یار، حرف کشند
نمی کشند خجالت ز دوستان هرگز
چو تنگ حوصلگان می به قدر ظرف کشند
به طاق دار کمانی که مانده از منصور
کشند خسته دلان تو و شگرف کشند
خیال حسن سیاهان هند در ایران
چو سرمه ای ست که در چشم، روز برف کشند
چو گل ز شبنم می آن کسان که مست شوند
شراب عشق ترا با کدام ظرف کشند؟
مجوی صرفه ز آزادگان عشق، سلیم
که بار ننگ درم از برای صرف کشند
سلیم تهرانی