ندارم متاعی، دکان میفروشم
نه همچون چمن گلفروش بهارم
چراغم که گل در خزان میفروشم
چنان پیش من رنگ کاهی عزیز است
که گویی مگر زعفران میفروشم
مرا هرکسی کی تواند خریدن
سری دارم، اما گران میفروشم
سلیم از عصا و قد خم گرفته
به اطفال، تیر و کمان میفروشم
سلیم تهرانی