پیاله همچو کدو کن ز کاسه ی سر خویش
تعلق وطنم باعث صد آزار است
اسیر ورطه چو کشتی شدم ز لنگر خویش
غبار غم ز دلم کم نمی شود هرگز
چه خاک بود که کردم ز عشق بر سر خویش
شکایت از که کنم من، که روزگار افکند
مرا چو ماهی خنجر به دام جوهر خویش
ز صد سپاه نگردد سلیم روگردان
چو عکس آینه هرکس شود برابر خویش
سلیم تهرانی