نتواند به کسی شمع قفا بنماید
شمع بتخانه به منعم سر خود جنباند
چون ره کعبه به من قبله نما بنماید
رازهای فلک از سینه ی عارف پیداست
همچو دریا که درو مرغ هوا بنماید
چوب خواهد، مدد از هرکه کسی می جوید
رهنما چون طلبم، خضر عصا بنماید
سوی گلخن چو روم، شعله ز روی تعظیم
خیزد از مسند خاکستر و جا بنماید
کامی از عمر سبکرو نپذیرد صورت
عکس در آب روان، روی کجا بنماید؟
خبر از گرمی این بادیه هرکس پرسد
خضر افتد به قفا و کف پا بنماید
ما و آوارگی ای دل، که خدا می خواهد
وسعت مملکت خویش به ما بنماید!
شحنه ای نیست درین بادیه افسوس سلیم
که ره گم شده را راهنما بنماید
سلیم تهرانی