شمع را شرم از پر پروانه در فانوس داشت
باده تنها کی توان خوردن، که بیهمصحبتان
خضر بر لب آب و در زیر زبان افسوس داشت
دوش مشغول خیالت بود در محفل دلم
خلوتی در انجمن چون صورت فانوس داشت
حاصل دنیا نبود آن سان که ما میخواستیم
طفل، چشم بیضهٔ رنگینی از طاووس داشت
دوش میبالید از خاک درش بر خود سلیم
تکیه پنداری مگر بر مسند کاوس داشت
سلیم تهرانی