کز نسیم سحری بوی کسی میآید
دوش در خواب به امید وصالت رفتم
مژدهٔ وصل چو بانگ جرسی میآید
به هواداری آن سرو خرامان رفتم
دیدم از بهر گرفتن عسسی میآید
گفت سرمست و غزلخوان زکجا میآیی
گفتمش بهر کرم ملتمسی میآید
به تمنای رخ دوست شدم سوی چمن
صوت طوطینفسی در قفسی میآید
عایشه گر به غم هجر گرفتار شدی
دل قوی دار که فریادرسی میآید
عایشه درانی